گرم

ساخت وبلاگ

قدیم تر ها زندگی روی چرخی بود

که هر گاه میخواستم میتوانستم دفترم را به آن تماس دهم

و از چرخشش بنویسم

اکنون درگیر ابعاد

درگیر زمان

درگیر تاریکی و روشنی.

دیگر نمیتوان به راحتی نوشت،

آنچه نوشتنی است در قالب افکار نمیگنجد

پیوستگی به اندازه ای نیست که بتوان یک جمله را به آن پیوست داد

پیش از آن که دستم به او برسد، رفتنم فرا میرسد

پیش از آن که رسیدنم فرا برسد، رفتنم را میبینم

و پیش از رفتنم،  رسیدنم را میبینم و از او میگریزم

و او را میبینم که بعد از رسیدنم منتظرم خواهد بود

ولی او که رسیده است به من میگوید،

رفتنت در جریان روشنی بود و نبود

حال تو بگو با من، چگونه کنم؟

رفتن و بودن را برگزینم یا نبودن و ماندن؟

و از بودنم که با نیستی آنچه بوده ام به همراه است

نگریزم و با دستان خود آنچه بوده ام را بسوزانم

تا چراغ راه شود در تاریکی

وقتی که خورشید نیست

مردمان خورشید پرست تشنه ی نور هستند

گناه پروانه ی شب پره چیست که رفتنش به سمت نور

با سوختن بال هایش همراه است

و دور ماندن از نور

فکر خود سوختن را به خاطرش می آورد؟

شاعر گفت که عمر همه لحظه ی وداع

لیسانس 4 ساله...
ما را در سایت لیسانس 4 ساله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmostfet1 بازدید : 22 تاريخ : شنبه 5 خرداد 1403 ساعت: 9:35