لیسانس 4 ساله

متن مرتبط با «ماهی و گربه» در سایت لیسانس 4 ساله نوشته شده است

به خود آمدن

  • دوستی با دوست دیگرش در حال صحبت است.  فرصتی فراهم شد تا کمی توقف کنند و ساعتی از عمر خود را  در کنار یکدیگر بگذرانند مردی در کنار زنی نشسته است و با او صحبت میکند گویا که اقتدار مرد وقتی که با زنش است پدیدار تر است فرصتی پیش آمده تا قاشق بزرگتر باشد فرصتی پیش آمده تا قاشق کوچکتر باشد دختری که پیش خدمت است حال مشتری میخانه شده است تا بودنش رو در سمت دیگر داستان تجربه کند و دوستی و دشمنی با دوست و دشمن خود درباره ی کار و پول صحبت میکند این ها مردم هستند که با مردم صحبت میکنند به مردم خدمت میکنند و از مردم خدمت می‌گیرند  صحبتشان همراه با خوشحالی و ناراحتی است لبخندی که ثمره ی پایین آمدنشان از بهشت خدا بوده است و ناراحتی از بودنشان آن گونه که نیستند نوبت به پرداخت هزینه است بخوانید, ...ادامه مطلب

  • داوود

  • شما را به نقاشی داوود و سر جالوت آشنا میکنم احساسی که با شما به اشتراک میگذارم این است که  ناراحتی و انزجاری که در چهره ی داوود از کاری که انجام داده در این نقاشی دیده میشود جالوت نماد بدی، در چهره ای بزرگسال تر و داوود نماد پاکی در چهره ی جوان است برخی در جزییات نقاشی این را میبینند که ترکیب چهره ی جالوت و داوود مشابه است گویی که جالوت و داوود هر دو یک شخصیت هستند زمانی که سر دیو درونی بریده میشود، یک قتل، عملی انجام آن،  پذیرفتن انجام یک جنایت است توسط یک روح پاک که چگونه میتواند پس از آن پاک بودن را به خود بپذیرد؟ تفاوت اون با جالوت چه خواهد بود؟ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • انسان و لبخندش

  • خنده ها و گریه هایش  جوهره ی جریان جان دادن به جسم بی جان میشود او کار درستی میکند یا غلط؟ درست و غلط کجا معنا دارد وقتی که افراد  صاحب انسان ها میشوند تنها قدرت اختیار او این است که تیغی که با آن، ایشان را میتراشد چقدر تیز باشد استعاره ی صحبتش چقدر جان از طرف مقابلش طلب کند خنده ی آنهاست که میبیند و خوشحال است و جریان گریه ای که طلب میکنند را نمیبیند تا دوباره خنده ی خود را سیر کنند ای صاحب خنده بیدار شو که آنچه در جستجوی از بین بردنش هستی گریه ای است که یا خودت از چشمانت طلب خواهی کرد یا دیگران را به گریه وا خواهی داشت بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دوزخ دانته

  • شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align=""> بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دروس آینده

  • سلام برای خودم فکر کردم و از زندگی بزرگسالی برای خودم چارت درسی درست کردم * ارزش ها و اقتصاد معرفی ارزش های فردی و اجتماعی، تاریخ ارزش ها، هنر، سیاست، اقتصاد * سادیسم و مازوخیسم نحوه ی رفتار متقابل و کنش و واکنش * روانشناسی - فرهنگ و گروه تفکر بر تاثیر فرهنگ بر رفتار گروه، بازسازی شخصیت * روانشناسی - خانواده بازسازی تاثیر خانواده بر شخصیت و بازسازی شخصیت * روانشناسی - محل کار رابطه ی قدرت با پیش زمینه ی سادیسم و مازوخیسم * تغذیه و دستگاه گوارش تعادل در زندگی و کار * تنش - کار و روابط تحمل و مصاحبت * ورزش  تناسب دروسی هم که در آینده به جای علوم فعلی تدریس میشه * انتروپی مطالعه شکل بی نظمی در زمان. رابطه علیت، عدم قطعیت، شانس، نظم، * آشوب با پیش زمینی انتروپی، تاثیر گذاری و شکل دادن به انتروپی * زمان حضور در لحظه و امتداد لحظه در زمان * انرژی شکل دادن و کنترل انرژی بنظرم تکامل بعدی در ذهن بشر جایی اتفاق می افتد که به اتفاقات به ظاهر ساده و همیشه در دسترس زندگی که ظاهر بی اهمیتی دارند با اهمیت بیشتری نگاه کند. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دانشگاه آتوا 2

  • سلام در ادامه پست قبل  در یکی از ساختمان های دانشگاه آزمایشگاهی بود که درش بسته بود ولی از بیرون انسان های خیلی قدیمی را میشد که دید. در سنین مختلف، در گستره ی گسترش ژنتیک. آکواریوم زیبایی که در یکی از ساختمان ها قرار داشت. یکی از ساختمان های مهندسی که چند کارگاه در آن وجود داشت. برای من قرار دادن اثر هنری ای که بخشی از آن را در تصویر میبینید در راهرو ابتکار جالبی بود. هر چند که ممکن است ویژگی کاربردی ای نداشته باشد ولی اثر های هنری با خود میتوانند معانی مختلفی داشته باشند. مثلا تکنیک ساخت اثر و ایده ای که به همراه فرمی که شکل داده است میتواند جرقه ای در ذهن شخص دیگری بزند که در یک طراحی کاربردی استفاده شود. در این تصویر مشخص نیست ولی ویژگی جالبی که در معماری این ساختمان و همچنین معماری مشابهی در دانشگاه Weste - London On. دیدم ساختمان های دوطبقه ای بودند که راهروی بین دو جناح ساختمان محدود به سقف یک طبقه نبود. سقف با ارتفاع زیاد با خودش احساس بزرگی فکر را به همراه دارد. صحبت از سقف بلند و اثر های هنری این یکی دیگر از ساختمان های دانشگاه بود که در آن این اثر دیده میشد. فکر میکنم تابلوی راهنمای این اثر از این صحبت میکرد که چگونه گسترش علم با اتصال نظرات مختلف در کنار هم بوجود آمده است. نگاه کل بینی در مقابل جزء بینی برای من ساختار غیر خطی و پیچ در پیچ این اثر هم جالب بود. بخشی از همان ساختمان و دانشجو ها در حال مطالعه. بازهم بخشی دیگر و دانشجویان در حال مطالعه یک دیوار خزه ای در یکی از ساختمان ها که آب بر روی آن جاری بود از آنچه اخیرا برای نمایش وجود داشته کمی از بیرون و گیاهی که روی دیوار رشد کرده بود دوچرخه ها که یادم است زمانی که, ...ادامه مطلب

  • دانشگاه اتاوا - 1

  • سلام یکی دو هفته پیش همراه با سنگین شدن کار و همچنین به تاریکی رفتن شرایط آب و هوایی، احساس کردم که نیاز دارم که هوایی به سرم بخوره. برای همین به جای مسیر محل کار به خونه از اتوبان، از داخل شهر رفتم و در مسیر دیدم که ترافیک زیاده و یک جا پارک کردم که قدم بزنم. نگاه کردم و دیدم که نزدیک به دانشگاه اتاوا هستم. به سمت دانشگاه رفتم و تعدادی عکس گرفتم. چون زمان زیادی گذشته ترتیب عکس ها و مکان ها رو یادم نیست ولی سعی میکنم برای عکس ها کپشن بزارم زیر گذری که به سمت ایستگاه مترویی میره که مجاور دانشگاه است روی دیوار عکس هایی هست که وقتی از جلوی اون ها عبور میکنید زاویه تصویر عوض میشه. برای من احساس دیدن آدم های متفاوت از زوایای مختلف رو داشت که تو محیطی مثل دانشگاه میتونه خیلی بیشتر باشه اینم ورودی ایستگاه مترو هست از زیر گذر که خارج بشیم محیط باز میشه و این ساختمان رو بروی ایستگاه دیده میشد بنظرم معماری قشنگی داشت و برای من یک ایده وسیع (در مقابل بزرگ و پر ارتفاع، پر از لایه های قدرت)  در زاویه های کمی متفاوت ولی در برخورد و تماس با همدیگر رو تداعی میکرد روی ستون ها نقشه ی دانشگاه دیده میشد.  همچنین اتفاقاتی که پوستر هاش رو میشد دید. دانشجو ها و چمدان، دانشجو ها و قدم زدن، دانشجو ها و کیسه ی وسایل  بعضی دانشجو ها که فرصت احساس گرما رو پیدا میکنند ساختمان ماری کوری بقیه عکس ها رو در پست بعدی قرار میدم رفتن به دانشگاه بعد چند سال حس عجیبی داشت. من دانشگاه اتاوا درس نخوندم و منظورم برگشت به خود دانشگاهی که درس خوندم نیست. منظورم دیدن دانشجو ها، کسایی که نشستند و کتاب میخونند. کسایی که هیچ ایده ای ندارند که دنیای بیرون قراره چه چیزی رو براشون نوشته, ...ادامه مطلب

  • سفر به تورنتو

  • سلام   از سال پیش چند روزی مرخصی داشتم که باید استفاده میکردم و انداختمشون برای یک هفته مرخصی حول و اطراف تولدم.  سر راه از اتاوا به تورنتو چند تا توقف داشتم. ابتدای سفر قرار بود بعد از تورنتو به همیلتن، لاندن و کیچنر هم برم و افراد بیشتری رو ببینم ولی دو مقصد آخر رو نتونستم برم چون یکم سرما خوردم و سفرمم هم خیلی داشت طولانی میشد. آخر هفته رو در شهر کینگستن سپری کردم و در مراسم شب شعر یکی از اساتید ایرانی که بعضی آخر هفته ها برگزار میکنن شرکت کردم. فردا به ملاقات چند نفر دیگر رفتم و در همان کینگستن چرخ ماشین را پنچر شده پیدا کردم. اولین باری بود که گرفتار پنچری ماشین میشدم تاحالا خودم برای این ماشین چرخ عوض نکرده بودم و جا زدن جک در جای درست خیلی مهم هست که درست انجام شود. منتظر دوستم محمود بودم که بیاد کمکم و در همین حین یک نفر به اسم جک پیداش شد که کمکم کرد جای خوبی برای جک ماشین پیدا کنم. بعد از آمدن محمود و عوض کردن چرخ، جک و محمود را به مک دونالد مجاور بردم تا برای تشکر برایشان قهوه ای بگیرم.  محمود در آرزوی بازیگری است و بسیار تصادفی، جک داستان ما هم در جوانی به دنبال بازیگری بوده و این شد که گفتگوی این دو نفر برایم جالب شد. به محمود تجربه هایی گفت که وقت و انرژی اش را هدر ندهد. بعد از آن به سمت خانه ی دوستمان امید رفتیم که کلید خانه را به محمود داده بود تا از فضای خانه برای ماندن استفاده کنیم. شب را خوابیدیم و دوشنبه من به سمت تورنتو و محمود به سمت اتاوا حرکت کرد.  من در جستجوی جایی که بتواند چرخ ماشین را در مدت زمان کمی تعمیر کند به دو سه جا سر زدم و به دلیل روز اول هفته سرشان خیلی شلوغ بود ولی در نهایت جایی را یافتم که برایم این کار را فوری ان, ...ادامه مطلب

  • سفر به تورنتو 2

  • سلام قسمت دوم پست قبل که به لحاظ زمانی کمی قبل از آنچه نوشتم بود،  دلیل این که باید لاستیک ماشین در زمان مناسبی تعمیر میشد این بود که یک قرار ملاقات داشتم. کافه ی گربه ای بود که ساعت 1 بعد از ظهر آن روز در آن وقت گرفته بودم و اندکی قبل از محلی که برای شب گرفته بودم قرار داشت. کمی زودتر که Port Hope که شهر کوچکی بود رسیدم خواستم نزدیک ساحل بروم و ساحلی که گوگل مپز به من نشان داد بخشی از یک شرکت بود که کارگاهی در جلوی آن قرار داشت. کسی آنجا نبود و وار محوطه شدم و ماشین را پارک کردم. در کنار آب برای برطرف کردن انتظارم سنگ ها رو روی هم چیدم و کمی وقت گذراندم. در حین خارج شدن از محوطه دیدم که انگار متوجه حضور من شده بودند و در حال آمدن به محل پارک من بودند. و با نگاه سنگینی از جلوی آنها رد شدم. ابتدا فکر کردم که شرکت پتروشیمی یا صنایع شیمیایی است ولی بعد که کمی جستجو کردم انگار که یک شرکت تامین اورانیوم بود.  و نگاه سنگین آنها برایم قابل پذیرش است. خلاصه که ساعت 1 شد و به کافه ی گربه رفتم یک لاته گرفتم و بعد از امضای فرم حقوقی که مسئولیت اتفاقاتی مثل چنگ انداختن گربه ها و زخمی شدن مراجعین را از صاحب کافه سلب میکرد، وارد راهرویی شدم که اسم گربه هایی که در آنجا بوده اند یا هستند را روی دیوار نوشته بودند. در کافه دو نفر خانم در حال کار بودند که یکیشان روز اولش بود.  برایم جالب بود که برای گذران وقت خود به صورت داوطلبانه روزهایی را به اینجا می آیند. گربه های متنوعی در کافه بودند. بیشترشان بنا به طبیعت گربه ای شان در خواب بودند یکی از آنها به طرز دلگیری مستند حیات وحش و پرندگان را روی تلویزیون تماشا میکرد. بسیار با دقت به آن گربه بسیار فکر کردم و ب, ...ادامه مطلب

  • سفر به تورنتو 3

  • در دو پست قبلی سفر تا Port Hope را گفتم و در این پست ادامه ی مسیر را خواهیم دید در مسیر، مکانی بود که هنر های سه بعدی با فلزات و جوشکاری برای نمایش داشتند میخواستم از آنجا هم دیدن کنم ولی متاسفانه بسته بود. از بیرون دو عکس توانستم بگیرم که اندازه ی بزرگ مجسمه های فلزی را نمایش میدهد. و ادامه ی مسیر را به سمت تورنتو حرکت کردم. قرار بود یکی از اساتید دانشگاه تهران را که در آزمایشگاهشان مدتی مشغول بودم را در تورنتو ببینم. ایشان برای مدتی به دانشگاه تورنتو آمده اند تا تلاشی برای گسترش حوزه ی فعالیت خود در عرصه ی بین الملل انجام دهند.  دیدنشان بعد از چندین سال برایم بسیار دلچسب بود. خالی از لطف نیست که بگویم آن روز، روز تولدم هم بود و دیدار ایشان را هدیه ی تولد خودم دانستم. زمانی که رسیدم حدود ساعت 11 بود و ایشان تا حدود 1 جلسه داشتند. برای همین برای قدم زدن به حوالی دانشگاه رفتم. در مسیر دیدن دانشجویان قلب مرا تازه کرد. درک میکنم که چرا بعضی افراد ترجیح میدهند بجای دور شدن از دانشگاه و وارد صنعت شدن، استاد دانشگاهی را پیش بگیرند. انرژی و جوانی دانشجوایان غیر قابل قیاس با دنیای بیرون است. در مسیر، در یکی از کتاب خانه های دانشگاه، نمایشی از یک سری کتب قدیمی در جریان بود که در کمال تعجب، کتب قابل لمس بودند و من هم از تعدادی از آنها عکس گرفتم.  درمیان آن ها یک کتاب قدیمی عربی از خواجه نصیر الدین طوسی چشمم را گرفت به صفحه های کتاب دقت کنید:: و یک مجموعه تصاویر پرتو X که نام کاشف این اثر، آقای رونگتن روی آن بود و عکس ها با چسب و با دست به صفحات چسبیده بودند و کتاب فلسفه طبیعی نیوتون: برایم جذاب بودند. لمس بخشی از تاریخ به من احساس نزدیک شدن به ستون مهره های عل, ...ادامه مطلب

  • بوی آشنا

  • سلام دیروز تلاش کردم یه مقدار بال و کتف مرغ تو آرام پز بپزم.  نمیدونم گفتم توی وبلاگ یا خیر ولی چند هفته پیش گلن، دوستی که راجع بهش چند تا پست نوشته بودم فوت کرد و یکی از غذا هایی که خیلی خوب درست میکرد، بال مرغ با سس سیر و عسل بود.  اولین برخوردم با غذاهای شیرین تو کانادا تجربه ای نبود که میخواستم تکرارش کنم ولی کم کم دیدم که خوشم میاد یادمه از فسنجون های شیرین خیلی خوشم نمیومد ولی الان که فکر میکنم میتونن خوشمزه باشن. چند وقت پیش یکی از همسایه ها یک آرام پز نسبتا قدیمی بیرون گذاشته بود و این جزوی از فرهنگ هست که جلوی خونه ها ممکنه پیش بیاد که یه سری وسایل ببینیم که الزاما خراب نیستن ولی صاحب خونه دیگه نمیخوادشون  و گذاشته که بقیه ببرنش.  یادم اومد گلن همیشه توی آرام پز بال و کتف مرغش رو درست میکرد و میزاشت 3-4 ساعت بپزه و خیلی نرم و خوب میشد منم رفتم یه مقدار بال و کتف گرفتم، البته از قبل مزه داره شده بود با یک سس دیگه که تند بود یه مقدار بچه هویج هم داشتم و بهشون ادویه زدم و با بال ها تو آرام پز ریختم این پست رو برای این قسمتش نوشتم المنت آرام پز که شروع به گرم شدن کرد، یک بوی قدیمی رو برای من زنده کرد بوی بخاری برقی هایی که دو تا المنت داشتن و خیلی وقت هست ندیدمشون زمانی که کرج بودیم و نقل مکان به ساختمونمون کرده بودیم، هنوز گاز کشی و آب گرم انجام نشده بود و مدت قابل توجهی طول کشید تو اون مدت با بخاری برقی خونه رو گرم میکردیم و بوی المنت ها خیلی خاص بود یادمه یک بار یکی از پتو ها رو روی بخاری برقی انداختم وقتی کسی خونه نبود تا شبیه کرسی بشه اون پتو وسطش سوخت و مورد اعمال انضباط قرار گرفتم! برگردیم به بال مرغ، بعد 2:30 دقیقه دیگه دیروقت شده بود, ...ادامه مطلب

  • تراژدی تیزهوشان

  • سلام  شاید دیر بنظر بیاید، ناسلامتی ۱۵ سال گذشته است شاید هم هیچ وقت برای گفتن آن چیزی که هدیه ی زندگی به ما بود دیر نشده است دلیلی برای زیستن، دلیلی برای احساس کردن مانی، در آن روز بارانی روزهای ابرآلود، زمانی که روپوش فرم مامورین انتظام مدرسه را به تن داشت بچه های بسیار منضبط سر صف این روپوش را دریافت میکردند شاید من منضبط به اندازه ی کافی نبودم مرا کنار کشید و به سمت راهروی کتابخانه مدرسه رفتیم یکی از جاهایی که دریافت کلیدش برای من بسیار مهم بود در کنار بقیه ی کلید های زندگی در دسته کلید شلوغم گفت که خبر مهمی برایت دارم و فکر کنم خیلی خوشحال شوی به من گفت من و او مرحله ی اول تیزهوشان دبستان به راهنمایی را قبول شدیم صورت بی احساس مرا دید و گفت هیچ حسی نداری؟ از بابت قبولی شاید کمی، قطره ای خوشحال بودم ولی در کنارش صورت سی نفر دیگر را میدیدم که همان امتحان را پذیرفته نشدند مخصوصا دوست نزدیک من و مانی که اسمش را هم فراموش کردم یا دوست دیگرم سمیعی، چرا با فامیلی باید همدیگر را صدا میکردیم؟ که مادرش و مادرم بسیار به هم نزدیک بودند شاید از این ها کمی ناراحت بودم،  ولی واقعیت این است که در هر لحظه ای، امواج آینده را میبینم و میدانم که هر آمدنی، رفتنی دارد و میدانم این نیز بگذرد و شاید واقعیت این است که به خود ایمان نداشتم که مرحله ی دوم را نیز قبول شوم و شد همان طور که شد بخشی از زندگی و بزرگ شدن این است که شاخ انسان باید شکسته شود زمانی که پدر و مادر از دور در حال تشویق هستند و در صحنه، قد ما نیمی از قدی که انتظار داریم هم ظاهر نمیشود و از دور، از درون قلب میشنویم که اشکالی ندارد این نیز بگذرد چرا که چه فرقی است بین کسی که فکر میکند تلاش کرده با کسی که تلاش کرده است؟ , ...ادامه مطلب

  • روراستی

  • دیگر خوب و بد بودن برایم معنای قبل را ندارد.  هر چه خود را نگاه میکنم چیزی جز قضاوت نمیبینم و این خوب است. خوبی اش این است که محو صورت و رفتار خود نمیشوم، محو خوددرگیری نمیشوم. نگاه به خود چنان برایم عذاب آور میشود که دیگر به خود نمینگرم گویی که نارسیس وجودم را از خودش محروم کردم و این خوب است.  خوب است برای این که سعی میکنم از درون به بیرون بنگرم، شخصی نباشم که از انعکاس هر آنچه هستم با خود کنار بیایم و میشوم آن کسی که برای هر لحظه و هر جزییاتی از آنچه ابراز میکند توجه کافی دارد بدی این موضوع این است که کودک درونم باید کم کم خودش را در حال تبدیل به کسی ببیند که در کودکی احساس میکرد که زشت است تبدیل به کسی شود که از خودش بدش می آید کسی که همه را میخواست خوشحال کند دیگر وجود نخواهد داشت و آنچه میماند صداقت است پذیرش واقعیت با دو سوی زشتی و زیبایی است دیدن ناراجتی انسان ها برایم مقدور است  و دیگر کسی نیستم که قلبم، چاه سیاهی هر آنچه در بیرون است باشد که برای هر داستان و هر اشتباهی همدردی کند مگر یک نفر چقدر اشک داشت که بتواند درد همه را در خودش بریزد من خودم را میبخشم و این عذاب را از وجودم بر میدارم عذابی که سال ها برای خوشحالی دیگران در وجودم نهادم عذابی که در نهایت نه تنها کسی را حوشحال نکرد، بلکه باعث این شد که فرصتی که برای تبدیل به چوب تنبیه روزگار شوم را از خودم صلب کنم. اکنون که کمی تجربه ی زندگی پیدا کردم میبینم که صداقت، در نهایت  به معنای داشتن دوبال زشتی و زیبایی در آن واحد است بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خود شکن

  • در گوشه ای از داستان بچه ای را در آغوش خود گرفت، کودک نوزاد زبان باز کرد و گفت فکر میکنی سوخته ای؟ فکر میکنی آن کسی که به او قمار باز میگویی، کم از تو دارد؟ هیچ کسی به اندازه ای او گردش تاس را در شب های طولانی ندیده هیچ کسی به اندازه ی او خبر از حرکت دست تقدیر ندارد در گوشه ی ذهنش تنه های تنومند بریده شده را به او نشان داد و گفت فرصت زیادی مانده تا سوخته و خاکستر شوی شب های زیادی مانده تا در نور شمع بنگری تا شعله ی شمع را دریابی خود شکن که آینه شکستن خطاست بخوانید, ...ادامه مطلب

  • برای خودم

  • شاید کمی جاگرفتن بد نباشد شاید باید بخواهیم، از خواسته های زندگی است که از ما بخواهد که بخواهیم حاصل مدت ها حل کردن معادله ی خلقت مگر چه باید باشد؟ ممکن است شکل معادله از درک ما خارج باشد  ولی خود ما بخشی از جواب معادله هستیم بخشی که وجودش، اثبات وجود معادله است کار ما این است که چشم های معادله ای باشیم که درجستجوی خود است داستان زندگی خالق از وجود ما نوشته میشود خالقی که در انتهای فکر کردن به همه چیز، پا به عرصه ی بودن گذاشت تا بودن چیزها را تجربه کند بودنی که در طعم ها و رنگ ها مختلف، در رایحه های مختلف و احساس متفاوت، ریشه در گناه اول داشت، گناه خوردن سیب درخت دانش، که نتیجه ی آن لزوم گذر از جریان زندگی به همه صورت بود، تا دانش این که تصویر خدا چگونه است کسب شود تصویر خدا بودن بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها