لیسانس 4 ساله

متن مرتبط با «عجله نکن به انگلیسی» در سایت لیسانس 4 ساله نوشته شده است

به خود آمدن

  • دوستی با دوست دیگرش در حال صحبت است.  فرصتی فراهم شد تا کمی توقف کنند و ساعتی از عمر خود را  در کنار یکدیگر بگذرانند مردی در کنار زنی نشسته است و با او صحبت میکند گویا که اقتدار مرد وقتی که با زنش است پدیدار تر است فرصتی پیش آمده تا قاشق بزرگتر باشد فرصتی پیش آمده تا قاشق کوچکتر باشد دختری که پیش خدمت است حال مشتری میخانه شده است تا بودنش رو در سمت دیگر داستان تجربه کند و دوستی و دشمنی با دوست و دشمن خود درباره ی کار و پول صحبت میکند این ها مردم هستند که با مردم صحبت میکنند به مردم خدمت میکنند و از مردم خدمت می‌گیرند  صحبتشان همراه با خوشحالی و ناراحتی است لبخندی که ثمره ی پایین آمدنشان از بهشت خدا بوده است و ناراحتی از بودنشان آن گونه که نیستند نوبت به پرداخت هزینه است بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سفر به تورنتو

  • سلام   از سال پیش چند روزی مرخصی داشتم که باید استفاده میکردم و انداختمشون برای یک هفته مرخصی حول و اطراف تولدم.  سر راه از اتاوا به تورنتو چند تا توقف داشتم. ابتدای سفر قرار بود بعد از تورنتو به همیلتن، لاندن و کیچنر هم برم و افراد بیشتری رو ببینم ولی دو مقصد آخر رو نتونستم برم چون یکم سرما خوردم و سفرمم هم خیلی داشت طولانی میشد. آخر هفته رو در شهر کینگستن سپری کردم و در مراسم شب شعر یکی از اساتید ایرانی که بعضی آخر هفته ها برگزار میکنن شرکت کردم. فردا به ملاقات چند نفر دیگر رفتم و در همان کینگستن چرخ ماشین را پنچر شده پیدا کردم. اولین باری بود که گرفتار پنچری ماشین میشدم تاحالا خودم برای این ماشین چرخ عوض نکرده بودم و جا زدن جک در جای درست خیلی مهم هست که درست انجام شود. منتظر دوستم محمود بودم که بیاد کمکم و در همین حین یک نفر به اسم جک پیداش شد که کمکم کرد جای خوبی برای جک ماشین پیدا کنم. بعد از آمدن محمود و عوض کردن چرخ، جک و محمود را به مک دونالد مجاور بردم تا برای تشکر برایشان قهوه ای بگیرم.  محمود در آرزوی بازیگری است و بسیار تصادفی، جک داستان ما هم در جوانی به دنبال بازیگری بوده و این شد که گفتگوی این دو نفر برایم جالب شد. به محمود تجربه هایی گفت که وقت و انرژی اش را هدر ندهد. بعد از آن به سمت خانه ی دوستمان امید رفتیم که کلید خانه را به محمود داده بود تا از فضای خانه برای ماندن استفاده کنیم. شب را خوابیدیم و دوشنبه من به سمت تورنتو و محمود به سمت اتاوا حرکت کرد.  من در جستجوی جایی که بتواند چرخ ماشین را در مدت زمان کمی تعمیر کند به دو سه جا سر زدم و به دلیل روز اول هفته سرشان خیلی شلوغ بود ولی در نهایت جایی را یافتم که برایم این کار را فوری ان, ...ادامه مطلب

  • سفر به تورنتو 2

  • سلام قسمت دوم پست قبل که به لحاظ زمانی کمی قبل از آنچه نوشتم بود،  دلیل این که باید لاستیک ماشین در زمان مناسبی تعمیر میشد این بود که یک قرار ملاقات داشتم. کافه ی گربه ای بود که ساعت 1 بعد از ظهر آن روز در آن وقت گرفته بودم و اندکی قبل از محلی که برای شب گرفته بودم قرار داشت. کمی زودتر که Port Hope که شهر کوچکی بود رسیدم خواستم نزدیک ساحل بروم و ساحلی که گوگل مپز به من نشان داد بخشی از یک شرکت بود که کارگاهی در جلوی آن قرار داشت. کسی آنجا نبود و وار محوطه شدم و ماشین را پارک کردم. در کنار آب برای برطرف کردن انتظارم سنگ ها رو روی هم چیدم و کمی وقت گذراندم. در حین خارج شدن از محوطه دیدم که انگار متوجه حضور من شده بودند و در حال آمدن به محل پارک من بودند. و با نگاه سنگینی از جلوی آنها رد شدم. ابتدا فکر کردم که شرکت پتروشیمی یا صنایع شیمیایی است ولی بعد که کمی جستجو کردم انگار که یک شرکت تامین اورانیوم بود.  و نگاه سنگین آنها برایم قابل پذیرش است. خلاصه که ساعت 1 شد و به کافه ی گربه رفتم یک لاته گرفتم و بعد از امضای فرم حقوقی که مسئولیت اتفاقاتی مثل چنگ انداختن گربه ها و زخمی شدن مراجعین را از صاحب کافه سلب میکرد، وارد راهرویی شدم که اسم گربه هایی که در آنجا بوده اند یا هستند را روی دیوار نوشته بودند. در کافه دو نفر خانم در حال کار بودند که یکیشان روز اولش بود.  برایم جالب بود که برای گذران وقت خود به صورت داوطلبانه روزهایی را به اینجا می آیند. گربه های متنوعی در کافه بودند. بیشترشان بنا به طبیعت گربه ای شان در خواب بودند یکی از آنها به طرز دلگیری مستند حیات وحش و پرندگان را روی تلویزیون تماشا میکرد. بسیار با دقت به آن گربه بسیار فکر کردم و ب, ...ادامه مطلب

  • سفر به تورنتو 3

  • در دو پست قبلی سفر تا Port Hope را گفتم و در این پست ادامه ی مسیر را خواهیم دید در مسیر، مکانی بود که هنر های سه بعدی با فلزات و جوشکاری برای نمایش داشتند میخواستم از آنجا هم دیدن کنم ولی متاسفانه بسته بود. از بیرون دو عکس توانستم بگیرم که اندازه ی بزرگ مجسمه های فلزی را نمایش میدهد. و ادامه ی مسیر را به سمت تورنتو حرکت کردم. قرار بود یکی از اساتید دانشگاه تهران را که در آزمایشگاهشان مدتی مشغول بودم را در تورنتو ببینم. ایشان برای مدتی به دانشگاه تورنتو آمده اند تا تلاشی برای گسترش حوزه ی فعالیت خود در عرصه ی بین الملل انجام دهند.  دیدنشان بعد از چندین سال برایم بسیار دلچسب بود. خالی از لطف نیست که بگویم آن روز، روز تولدم هم بود و دیدار ایشان را هدیه ی تولد خودم دانستم. زمانی که رسیدم حدود ساعت 11 بود و ایشان تا حدود 1 جلسه داشتند. برای همین برای قدم زدن به حوالی دانشگاه رفتم. در مسیر دیدن دانشجویان قلب مرا تازه کرد. درک میکنم که چرا بعضی افراد ترجیح میدهند بجای دور شدن از دانشگاه و وارد صنعت شدن، استاد دانشگاهی را پیش بگیرند. انرژی و جوانی دانشجوایان غیر قابل قیاس با دنیای بیرون است. در مسیر، در یکی از کتاب خانه های دانشگاه، نمایشی از یک سری کتب قدیمی در جریان بود که در کمال تعجب، کتب قابل لمس بودند و من هم از تعدادی از آنها عکس گرفتم.  درمیان آن ها یک کتاب قدیمی عربی از خواجه نصیر الدین طوسی چشمم را گرفت به صفحه های کتاب دقت کنید:: و یک مجموعه تصاویر پرتو X که نام کاشف این اثر، آقای رونگتن روی آن بود و عکس ها با چسب و با دست به صفحات چسبیده بودند و کتاب فلسفه طبیعی نیوتون: برایم جذاب بودند. لمس بخشی از تاریخ به من احساس نزدیک شدن به ستون مهره های عل, ...ادامه مطلب

  • بهراد

  • سلام ارزش هایت را خواننده هایی تعیین میکردند که در آسمان ها بودند و برای مردم این زمین فقط فایل های صوتی خود را به هدیه می آوردند که از قدرت و لذت زندگیشان بگویند و قافیه های خنده داری با زبان فارسی درست کنند که تو از گفتنشان لذت میبردی ببخش که صحبت های من همچنان قافیه ندارد برای کسی که در حال زندگی میان انسان هاست کمی طول میکشد تا قافیه ها سر هم آیند یادم است آن پارچ آب را در سلف دانشگاه  به رویت پاشیدم، شاید امیدوار بودم که بیدارت کند، هرچند که خودم خواب بودم این زمین قدرت آن را نداشت تا چیزی که از نخبه بودن به تو فهمانده بودند را به تو بدهد و حتی در زمان دانشگاه بسیار دیر شده بود واقعیت این است که کسانی که تو را نخبه خطاب میکردند بازی دست افراد قدرتمند بودند و هیچ گاه بویی از نخبگی نبرده بودند به تو هدفی برای رقابت و تفکر نداده بودند چون خود برای هدفی تلاش نمیکردند هدفشان این بود که جوانانی تربیت کنند که بتوانند  جوابی برای یک پارادوکس بیابند و این هم صادقانه ترین جواب تو برای این پارادوکس بود و اگر ذهنشان کمی کار میکرد، قبل از تو نفس خود را میکشتند تا از تو نخواهند که بلیط یکطرفه ی رو در رو شدن با خالق خود را بگیری تا از دست هایشان رها شوی روحت شاد بهراد سلیمانی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بهانه

  • داشتم به دکلمه ی آنشرلی با صدای نصرالله مدقالچی گوش میدادم به زبان دیگر، به گذشت زمان و صدا و کلام بزرگان گوش میدادم کسانی که بزرگی و دل بزرگ و چشمان روشنشان  در نگاه آفریدگار چنان بود که لایق شنیده شدن توسط کودکان نسل های بعد از خود شدند کسانی که در ذهن میلیون ها نفر صدای خود را نشاندند، بذر امید را، که شکوفایی و روزهای روشن در انتظارشان است خدا میداند با کدامین دست ها به قلم دست بردند تا بنویسند، شاید آنچه برای آنه نوشتند، آرزوی روزهای کودکی خود بود، و چشمان دیدن آن را داشتند که اگر فرصت نشد که تنهایی دستان خود را پر کنند، برای آنه آرزو کنند که شاید خالقش برای او بخواهد که شکوفا شود. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • نظر دکتر چمران راجع به خدا

  •   سلام  *ببخشید این پسته قرار بود نظر دکتر چمران باشه ولی فکر کنم 10%ش نظر ایشون شد بقیش دوباره حرفای خودم شد اون قسمتی که رنگی کردم P:* برای این پست دوباره بنظرم اون پست 7 Densities of consciousness, ...ادامه مطلب

  • مهاجرت به VHDL قسمت دوم البته ناقص

  •   سلام  ** اوکی یه یه ماهی هست که میخوام این پست رو کاملش کنم نمیشه. دیگه همینجوری ناقص میزارمش **   http://www.klabs.org/mapld05/presento/189_lewis_p.pdf تو این پست میخوام یکی از قابلیتای جالب VHDL ر, ...ادامه مطلب

  • مهاجرت به VHDL

  • سلام برای این کاری که دارم انجام میدم لازم شد که VHDL یاد بگیرم. شنیده بودم که VHDL خیلی زبون نچسب و بدیه ولی فکر نمیکردم تا این حد بد باشه. البته در حال بسیار نچسب بودن بسیار قوی و پر از امکاناته. تو, ...ادامه مطلب

  • بهترین کار

  • سلام بهترین روش برای شکست نخوردن تلاش نکردنه. کاملا هم جواب میده. من برای مثال یکی دو هفتس هیچ تلاشی نکردم و وضعیت روحی پرفکتی دارم.,بهترین ...ادامه مطلب

  • خطاب به نظر دهنده ی خاموش !

  • سلام  خواننده خاموش من! اول ممنون از این که میخونید  دوم هیچ ردی برای جواب دادن نزاشته بودی پس همینجا مینویسم: اره ارایول شاید یکم زیادی باشه بودنش تو اون لیست. وقتی دیدمش که داشتم به موضوع به جور دیگه به دنیا نگاه کردن فکر میکردم که اینو دیدم. تو فیلم ایده ی توانایی حرکت تو بعد زمان مثل 3 بعد دیگه , ...ادامه مطلب

  • یکشنبه 16

  • سلام این یکشنبه ها طرفای ساعت 16 یه حس و حال عجیبی داره. درس تاریخ تحلیلی صدر اسلام دارم این ساعت و خیلی خواب اوره. امروز گفتم یه جوری برم نیم ساعت دیر برسم، ساعت 15.45 راه افتادم و تو راه قدم زدم خیلی ریلکس و با گربه ها سعی کردم یکم ور برم و رفتم بوفه و یه موهیتو گرفتم بخورم و؟ ساعتو دیدم تازه 16 شده ... اهههه هفته قبل حداقل 5 ساعت از شروع کلاس گذشته بود نگاه کردم ساعتو دیدم نیم ساعت گذشته. اومدم تو وبلاگم اینا رو بنویسم شد 16:01 ://// اههههه, ...ادامه مطلب

  • جنبه

  • سلام یه واقعیتی که درباره پسر ها هست اینه که موقعی که میخوان از هم تعریف کنن معمولا از هم تعریف نمیکنن یا در شرایطی برعکسشو استفاده میکنن(افعال معکوس، یعنی با شوخی گند میزنن به طرف و تهش یه اشاره کوچیکی به خوب بودن میکنن) حداقل تا اونجایی که دیدم به جز موارد کاری، تو خیلی جاها مثل تیپ یا کار هنری اح, ...ادامه مطلب

  • انتقاد به خود

  • سلام خوبه که آدم مغرور و ازخود متشکر نباشه خیلی. متاسفانه خیلی وقتا با این که این قضیه رو میدونم و سعی میکنم بهش پایبند باشم، ولی رفتارام یه جوری میشه که از بیرون کسی منو میبینه این حس بهش دست میده. ازین که مرا تحمل میکنید متشکرم. راستش اصن این پست رو برای این میخواستم بنویسم: تو هر رفتار اجتماعی , ...ادامه مطلب

  • خوبه؟/شایدم بده؟

  • سلام امروز حین راه رفتن تو دانشگاه یادم اومد که با احتمالا 95% آخرین ترمم تو دانشگاهمونه. چه ارشد کنکور بدم چه اتفاقای دیگه. یکم دل تنگ کننده بود. نمیدونم قدرخودشو دونستم؟ قدر دورانشو دونستم؟ به اندازه کافی دونستم؟ یا ... یه ویژگی جالب غم خداحافظی از یه چیزی اینه که هرچقدر هم آدم طولش بده غم دلگیر بعدش "جبران" نمیشه.   چیزیه که فقط باید اتفاق بیفته. --------------------- , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها