لیسانس 4 ساله

متن مرتبط با « بخوانیم» در سایت لیسانس 4 ساله نوشته شده است

به خود آمدن

  • دوستی با دوست دیگرش در حال صحبت است.  فرصتی فراهم شد تا کمی توقف کنند و ساعتی از عمر خود را  در کنار یکدیگر بگذرانند مردی در کنار زنی نشسته است و با او صحبت میکند گویا که اقتدار مرد وقتی که با زنش است پدیدار تر است فرصتی پیش آمده تا قاشق بزرگتر باشد فرصتی پیش آمده تا قاشق کوچکتر باشد دختری که پیش خدمت است حال مشتری میخانه شده است تا بودنش رو در سمت دیگر داستان تجربه کند و دوستی و دشمنی با دوست و دشمن خود درباره ی کار و پول صحبت میکند این ها مردم هستند که با مردم صحبت میکنند به مردم خدمت میکنند و از مردم خدمت می‌گیرند  صحبتشان همراه با خوشحالی و ناراحتی است لبخندی که ثمره ی پایین آمدنشان از بهشت خدا بوده است و ناراحتی از بودنشان آن گونه که نیستند نوبت به پرداخت هزینه است بخوانید, ...ادامه مطلب

  • داوود

  • شما را به نقاشی داوود و سر جالوت آشنا میکنم احساسی که با شما به اشتراک میگذارم این است که  ناراحتی و انزجاری که در چهره ی داوود از کاری که انجام داده در این نقاشی دیده میشود جالوت نماد بدی، در چهره ای بزرگسال تر و داوود نماد پاکی در چهره ی جوان است برخی در جزییات نقاشی این را میبینند که ترکیب چهره ی جالوت و داوود مشابه است گویی که جالوت و داوود هر دو یک شخصیت هستند زمانی که سر دیو درونی بریده میشود، یک قتل، عملی انجام آن،  پذیرفتن انجام یک جنایت است توسط یک روح پاک که چگونه میتواند پس از آن پاک بودن را به خود بپذیرد؟ تفاوت اون با جالوت چه خواهد بود؟ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • معماری

  • معماران هستند که به انسان ها دیکته میکنند که چقدر فکر کنند ذهن محدود به ساختمانی است که در آن قرار دارد فکر محدود به ارتفاع سقفی است که زیر آن است جلای نگاهش وابسته به خلوص و تلاطم آبی است که در حضورش جریان دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • انسان و لبخندش

  • خنده ها و گریه هایش  جوهره ی جریان جان دادن به جسم بی جان میشود او کار درستی میکند یا غلط؟ درست و غلط کجا معنا دارد وقتی که افراد  صاحب انسان ها میشوند تنها قدرت اختیار او این است که تیغی که با آن، ایشان را میتراشد چقدر تیز باشد استعاره ی صحبتش چقدر جان از طرف مقابلش طلب کند خنده ی آنهاست که میبیند و خوشحال است و جریان گریه ای که طلب میکنند را نمیبیند تا دوباره خنده ی خود را سیر کنند ای صاحب خنده بیدار شو که آنچه در جستجوی از بین بردنش هستی گریه ای است که یا خودت از چشمانت طلب خواهی کرد یا دیگران را به گریه وا خواهی داشت بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شغل

  • شغل تو چیست ببخشید، بگذار کمی برگردم عقب وقتی بزرگ شدی میخواهی چه کاره شوی؟ خلبان؟ آیا خود را در نوک سرمایه گذاری فکری و مالی عده ای میبینی که بالاترین های کلاس خود بودند و با همفکری و زمانی که هزینه کردند توانستند بالاترین تکنولوژی بشر را بسازند که آرزوی دیرینه ی پرواز را برآورده کنند آیا خود را در مقامی میبینی که استفاده کننده ی میوه ی فکر آنها باشی؟ آیا میخواهی دکتر شوی؟ کسی که در دستان خود قدرت احیا میبیند؟ و دیگران، بدون توجه به جایگاه اجتماعی خود در مقابل تو باید زانو بزنند و تسلیم انگشتان تو باشند؟ آیا میخواهی معلم شوی؟ که مردمی به تو اعتماد کنند و کودکان خود را به تو بسپارند  تا ذهنشان را شکل دهی؟ خود را در مقامی میبینی که نه تنها یک یا چند فرزند، بلکه صد ها فرزند داشته باشی و اثر خود را در زمان بگذاری؟ میخواهی وکیل شوی؟ که کسانی که قدرت بیان در مقابل تیغه ی قضاوت را ندارند پرونده ی زندگی تو را به زبان تو واگذار کنند؟ بنظرم مهم نیست که برای کدام یک از این تخصص ها و دیگر تخصص هایی که وقتی کودک بودی از آنها خبر هم نداشتی استخدام میشوی و به تو حقوق خواهند داد. به تو قدرت انتخاب خواهند داد، در کلام دیگر هر کسی حتی کسی که در کوه های تبت در حال تعمق و تفکر است خلبان زندگی خود است او در نوک کابین زندگی خود بیدار میشود و دنیایی در اطراف خود میبیند که ساخته ی معماری فکر بهترین هاست.  او دکتر زندگی خود است و باید به فکر این باشد که بدنش که مرکب روحش است چگونه زیست میکند و چه نیاز هایی دارد. او معلم کودک درون خود و انسان های اطراف خود است. چرا که بعد از گذر از دنیای محدود کودکی، کودک بودن و بزرگسال شدن شناور میشود و انتخابی. فرهنگ کلاس زندگی میشود و اثر پذیری و اثر ده, ...ادامه مطلب

  • دوزخ دانته

  • شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align=""> بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جریان زمان

  • قذیم تر ها جایی نوشته بود که درس های زندگی به مانند شانه ای میمانند که وقتی موهایمان ریخت به ما داده میشود. به درس های زندگی که نگاه میکنم میبینم که انتهای هر دوره ی سختی، جمله ای است که تمام آن دوره را خلاصه میکند.  جریانی که باعث سختی ما میشود و توسط کسانی به ما داده میشود که خودمان را در مقابلاشان آسیب پذیر میکنیم چون دوستشان داریم. قلب مهربانمان به آنها عشق میدهد ولی آنها به ما سختی میدهند. ابتدا دردی که به ما میدهند را کنار میگذاریم و حساب نمیکنیم بعد کم کم که میبینیم که تکرار شدنی است و تمام نمیشود، به این نتیجه میرسیم که باید حسابرس دردهایمان شویم، عشق بی حد و نساب را کنار میگذاریم و آنها را در دین خود قرار میدهیم، ولی کم کم که میبینیم حساب رسی هم نتیجه ای ندارد، اگر همچنان در زندگیمان بمانند، به آزارشان عادت میکنیم یا خودمان را تغییر میدهیم و قوی تر میشویم و وقتی که صحنه ی آخر میرسد جمله ی پایانی را میشنویم این سفر در زندگی با خود جریانی را به همراه دارد که در آن از سادگی و آسیب پذیری به  پروردگی و قدرت میرسیم ولی من دوست دارم آن را به شکل دیگری نگاه کنم انگار که در زندگی عادی در حال حرکت به گذشته هستم و در صحنه ی آخر در واقع مقدمه ی داستان را میشونم و صحنه ها از مقابله ی من شروع میشوند و کم کم به سمت فراموشی و سادگی میروم جایی که در آن مهربان تر میشوم ولی درد بیشتری میکشم بنظر من خدا ابتدای زمان را خلق نکرد  بلکه در انتهای زمان، دنیایی و داستانی را خلق کرد که در آن انسان ها با شخصیت های متفاوت حضور دارند  و رستگاری آنها در گذر زمان فراموشی و بخشنده تر شدنشان است حال این که زندگی ما در جهت معکوس زمان جریان حرکت به سمت گذاشته است به دورانی که خلقت, ...ادامه مطلب

  • The creator 2023

  • برایم سوال شد که فیلمی که سازنده ی آن نامش را The Creator بگذارد چطور میتواند باشد. چرا که سینما یکی از پیچیده ترین تجربه هایی است که انسان میتواند از تجربه ی خالق بودن داشته باشد. در سالن من و یک خانم که بچه اش را هم در کالاسکه آورده بود بودیم. این فیلم برای من یاد آور خاطره ای بسیار دور بود. خاطره ای از زمانی بسیار دور در گذشته که اکنون زمان آن رسیده بود که ببینمش. گاهی اوقات پیش می آید که یک تجربه چنان برای من نزدیک است که احساس میکنم یا در زمان کودکی یا قبل از تولد، وقتی که تمام عمر را قبل از سپری کردنش مرور میکردم، آن تجربه را دیده ام.  فیلم The Creator فیلمی است که در آن تکنولوژی با فرهنگ آمیخته شده است. تکنولوژی ای که هنوز در بازه از وجودش است که تازه بال و پر میگیرد و بودن را تجربه میکند. تکنولوژی ای که هنوز به جایی نرسیده که برای خود تصمیم بگیرد در این فیلم به نقطه ای می رسد که انسان به آگاهی و این که احساس میکند شک میکند. و به پاسخ به سوال بزرگی که این چه چیزی است که انسان را از ربات متمایز میکند، نزدیک میشود. برای من این فیلم نیاز به کمی زمان بیشتر داشت با بتواند حق مطلب را ادا کند. مساله ای که بنظرم در این فیلم به خوبی مطرح شده بود، ستم و غلبه در نمایشی از خود بزرگ بینی و نحوه ی برخورد انسان با گونه ای دیگر از زندگی در مجاورت خود بود. مساله ی جالب دیگری که در این فیلم حضور داشت این بود در دیدگاه سازنده ی فیلم، ربات ها در تکامل خود به جایی میرسند که نیاز به ریشه پیدا کردن در آیین ها و معبد ها پیدا میکنند.  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • The School of Athens

  • سلام نقاشی The School of Athens توسط Raphael نقاشی ای است که چند روزی ذهن من را درگیر خود کرده بود. در این نقاشی چندین فیلسوف معروف دیده میشوند. جزییات این که چه کسی چه کسی است را میتوانید خودتان در صفحه ی ویکی پدیای این نقاشی بخوانید بنظرم نقاشی هایی مانند این نقاشی بخواهیم یا نخواهیم جزو سنگ بنا های دنیایی که اکنون در آن زندگی میکنیم هستند. دنیایی که تمدن غرب را شکل داده دنیایی است که در طی سال ها و سال ها این نقاشی ها را دیده و اگر گوشه ای ذهن اکنون بشر را بخواهیم در یک اتاق تصور کنیم، این نقاشی از تابلو های آن اتاق خواهد بود.  چیزی که در این نقاشی برایم مهم است این است که رافائل در ذهن خود چگونه شخصیت های مختلف داستان یونان قدیم را منظم کرده است. در مرکز تصویر افلاطون که او را از استاد خود داوینچی نقاشی کرده است و ارسطو را میبینیم. هر کدام کتاب های خود را در دست دارند و چیزی که برای من زیبایی زیادی داشت این بود که در مرکز تصویر، این دو فیلسوف در چشمان یک دیگر نگاه میکنند و یکی از آنچه بالا است سخن میگوید و یکی از آنچه پیش رو است. از جمله چیز هایی که پیش رو و در دنیای مادی است انسان هایی هستند که در جلوی تصویر قرار گرفته اند و چشم بیننده ی داستان که شما هستید.  و هیچ کسی نمیتواند از تجربه ی رافائل از این تصویر گری بگوید که خالق این اثر، خود مخلوق تفکر این فلاسفه بوده است.  نقاط دیگر این نقاشی که توجه مرا جلب میکنند زرتشت است که گویی پر از ستاره را در دست گرفته و با شخصی که زمین را در دست دارد در حال نگاه به شخصی هستند که دستانش معلوم نیست.  شکلی که اقلیدس پرگار را روی زمین نگه داشته برای من یاد آور این است که چگونه معماران دنیای فعلی با نگاهی , ...ادامه مطلب

  • دروس آینده

  • سلام برای خودم فکر کردم و از زندگی بزرگسالی برای خودم چارت درسی درست کردم * ارزش ها و اقتصاد معرفی ارزش های فردی و اجتماعی، تاریخ ارزش ها، هنر، سیاست، اقتصاد * سادیسم و مازوخیسم نحوه ی رفتار متقابل و کنش و واکنش * روانشناسی - فرهنگ و گروه تفکر بر تاثیر فرهنگ بر رفتار گروه، بازسازی شخصیت * روانشناسی - خانواده بازسازی تاثیر خانواده بر شخصیت و بازسازی شخصیت * روانشناسی - محل کار رابطه ی قدرت با پیش زمینه ی سادیسم و مازوخیسم * تغذیه و دستگاه گوارش تعادل در زندگی و کار * تنش - کار و روابط تحمل و مصاحبت * ورزش  تناسب دروسی هم که در آینده به جای علوم فعلی تدریس میشه * انتروپی مطالعه شکل بی نظمی در زمان. رابطه علیت، عدم قطعیت، شانس، نظم، * آشوب با پیش زمینی انتروپی، تاثیر گذاری و شکل دادن به انتروپی * زمان حضور در لحظه و امتداد لحظه در زمان * انرژی شکل دادن و کنترل انرژی بنظرم تکامل بعدی در ذهن بشر جایی اتفاق می افتد که به اتفاقات به ظاهر ساده و همیشه در دسترس زندگی که ظاهر بی اهمیتی دارند با اهمیت بیشتری نگاه کند. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • Hofstadter's law

  • سلام قانونی که دیروز به آن برخوردم قانون Hofstadter هاف-اِس-تَد-تِر بود که میگوید  It always takes longer than you expect, even when you take into account Hofstadter's Law. همیشه بیشتر از آن چیزی که فکر میکنی طول خواهد کشید، حتی زمانی که در محاسبات قانون هافاستدتر را لحاظ کرده باشی که به تخمین زدن زمان یا هزینه لازم برای انجام یک کار برمیگردد. در صفحه ی ویکی پدیا ی این قانون نوشته در ابتدای تولد شطرنج توسط کامپیوتر، این گونه فکر میشد که ده سال طول خواهد کشید تا کامپیوتر انسان را پشت سر بگذارد واقعیت این است که بعد از ده سال، ده سال دیگر طول کشید تا یک برنامه ی کامپیوتری، یک قهرمان شطرنج را شکست دهد. به این فکر میکردم که کار که یک نمونه ی مقیاس کوچک از زندگی است مانند طبیعت آرام آرام جلو میرود و نمیتوان در آن عجله کرد. عجله در انجام کار به معنای از دست دادن زمان درست انجام بخش های مختلف کار است که در نهایت منتهی به اشتباهاتی میشود که حداقل باعث عقب افتادن کار میشود. در انتهای این پست شما را به آهنگ Adagio in G minor دعوت میکنم. Adagio، بخوانید اَ-دَ-جو یک Tempo یا سرعت آرام در موسیقی است که، آرام با بیانی عالی- Slow with great expression تعریف میشود. همان گونه که خلقت انسان در طبیعتی بوده که در 56 هفته آفرینش در بهار، به بار نشستن در تابستان، خزان در پاییز و مرگ در زمستان را بیان میکند، بدون عجله و بدون توقف و خسته شدن، از طبیعت کار انسان نمیتوان انتظار داشت که قابل تعجیل باشد. بهای عجله در کار یا تمرکز فشار بر روی افراد است، یا خطا های بسیار، یا از دست دادن تصویر کلی. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دانشگاه آتوا 2

  • سلام در ادامه پست قبل  در یکی از ساختمان های دانشگاه آزمایشگاهی بود که درش بسته بود ولی از بیرون انسان های خیلی قدیمی را میشد که دید. در سنین مختلف، در گستره ی گسترش ژنتیک. آکواریوم زیبایی که در یکی از ساختمان ها قرار داشت. یکی از ساختمان های مهندسی که چند کارگاه در آن وجود داشت. برای من قرار دادن اثر هنری ای که بخشی از آن را در تصویر میبینید در راهرو ابتکار جالبی بود. هر چند که ممکن است ویژگی کاربردی ای نداشته باشد ولی اثر های هنری با خود میتوانند معانی مختلفی داشته باشند. مثلا تکنیک ساخت اثر و ایده ای که به همراه فرمی که شکل داده است میتواند جرقه ای در ذهن شخص دیگری بزند که در یک طراحی کاربردی استفاده شود. در این تصویر مشخص نیست ولی ویژگی جالبی که در معماری این ساختمان و همچنین معماری مشابهی در دانشگاه Weste - London On. دیدم ساختمان های دوطبقه ای بودند که راهروی بین دو جناح ساختمان محدود به سقف یک طبقه نبود. سقف با ارتفاع زیاد با خودش احساس بزرگی فکر را به همراه دارد. صحبت از سقف بلند و اثر های هنری این یکی دیگر از ساختمان های دانشگاه بود که در آن این اثر دیده میشد. فکر میکنم تابلوی راهنمای این اثر از این صحبت میکرد که چگونه گسترش علم با اتصال نظرات مختلف در کنار هم بوجود آمده است. نگاه کل بینی در مقابل جزء بینی برای من ساختار غیر خطی و پیچ در پیچ این اثر هم جالب بود. بخشی از همان ساختمان و دانشجو ها در حال مطالعه. بازهم بخشی دیگر و دانشجویان در حال مطالعه یک دیوار خزه ای در یکی از ساختمان ها که آب بر روی آن جاری بود از آنچه اخیرا برای نمایش وجود داشته کمی از بیرون و گیاهی که روی دیوار رشد کرده بود دوچرخه ها که یادم است زمانی که, ...ادامه مطلب

  • دانشگاه اتاوا - 1

  • سلام یکی دو هفته پیش همراه با سنگین شدن کار و همچنین به تاریکی رفتن شرایط آب و هوایی، احساس کردم که نیاز دارم که هوایی به سرم بخوره. برای همین به جای مسیر محل کار به خونه از اتوبان، از داخل شهر رفتم و در مسیر دیدم که ترافیک زیاده و یک جا پارک کردم که قدم بزنم. نگاه کردم و دیدم که نزدیک به دانشگاه اتاوا هستم. به سمت دانشگاه رفتم و تعدادی عکس گرفتم. چون زمان زیادی گذشته ترتیب عکس ها و مکان ها رو یادم نیست ولی سعی میکنم برای عکس ها کپشن بزارم زیر گذری که به سمت ایستگاه مترویی میره که مجاور دانشگاه است روی دیوار عکس هایی هست که وقتی از جلوی اون ها عبور میکنید زاویه تصویر عوض میشه. برای من احساس دیدن آدم های متفاوت از زوایای مختلف رو داشت که تو محیطی مثل دانشگاه میتونه خیلی بیشتر باشه اینم ورودی ایستگاه مترو هست از زیر گذر که خارج بشیم محیط باز میشه و این ساختمان رو بروی ایستگاه دیده میشد بنظرم معماری قشنگی داشت و برای من یک ایده وسیع (در مقابل بزرگ و پر ارتفاع، پر از لایه های قدرت)  در زاویه های کمی متفاوت ولی در برخورد و تماس با همدیگر رو تداعی میکرد روی ستون ها نقشه ی دانشگاه دیده میشد.  همچنین اتفاقاتی که پوستر هاش رو میشد دید. دانشجو ها و چمدان، دانشجو ها و قدم زدن، دانشجو ها و کیسه ی وسایل  بعضی دانشجو ها که فرصت احساس گرما رو پیدا میکنند ساختمان ماری کوری بقیه عکس ها رو در پست بعدی قرار میدم رفتن به دانشگاه بعد چند سال حس عجیبی داشت. من دانشگاه اتاوا درس نخوندم و منظورم برگشت به خود دانشگاهی که درس خوندم نیست. منظورم دیدن دانشجو ها، کسایی که نشستند و کتاب میخونند. کسایی که هیچ ایده ای ندارند که دنیای بیرون قراره چه چیزی رو براشون نوشته, ...ادامه مطلب

  • سفر به تورنتو

  • سلام   از سال پیش چند روزی مرخصی داشتم که باید استفاده میکردم و انداختمشون برای یک هفته مرخصی حول و اطراف تولدم.  سر راه از اتاوا به تورنتو چند تا توقف داشتم. ابتدای سفر قرار بود بعد از تورنتو به همیلتن، لاندن و کیچنر هم برم و افراد بیشتری رو ببینم ولی دو مقصد آخر رو نتونستم برم چون یکم سرما خوردم و سفرمم هم خیلی داشت طولانی میشد. آخر هفته رو در شهر کینگستن سپری کردم و در مراسم شب شعر یکی از اساتید ایرانی که بعضی آخر هفته ها برگزار میکنن شرکت کردم. فردا به ملاقات چند نفر دیگر رفتم و در همان کینگستن چرخ ماشین را پنچر شده پیدا کردم. اولین باری بود که گرفتار پنچری ماشین میشدم تاحالا خودم برای این ماشین چرخ عوض نکرده بودم و جا زدن جک در جای درست خیلی مهم هست که درست انجام شود. منتظر دوستم محمود بودم که بیاد کمکم و در همین حین یک نفر به اسم جک پیداش شد که کمکم کرد جای خوبی برای جک ماشین پیدا کنم. بعد از آمدن محمود و عوض کردن چرخ، جک و محمود را به مک دونالد مجاور بردم تا برای تشکر برایشان قهوه ای بگیرم.  محمود در آرزوی بازیگری است و بسیار تصادفی، جک داستان ما هم در جوانی به دنبال بازیگری بوده و این شد که گفتگوی این دو نفر برایم جالب شد. به محمود تجربه هایی گفت که وقت و انرژی اش را هدر ندهد. بعد از آن به سمت خانه ی دوستمان امید رفتیم که کلید خانه را به محمود داده بود تا از فضای خانه برای ماندن استفاده کنیم. شب را خوابیدیم و دوشنبه من به سمت تورنتو و محمود به سمت اتاوا حرکت کرد.  من در جستجوی جایی که بتواند چرخ ماشین را در مدت زمان کمی تعمیر کند به دو سه جا سر زدم و به دلیل روز اول هفته سرشان خیلی شلوغ بود ولی در نهایت جایی را یافتم که برایم این کار را فوری ان, ...ادامه مطلب

  • سفر به تورنتو 2

  • سلام قسمت دوم پست قبل که به لحاظ زمانی کمی قبل از آنچه نوشتم بود،  دلیل این که باید لاستیک ماشین در زمان مناسبی تعمیر میشد این بود که یک قرار ملاقات داشتم. کافه ی گربه ای بود که ساعت 1 بعد از ظهر آن روز در آن وقت گرفته بودم و اندکی قبل از محلی که برای شب گرفته بودم قرار داشت. کمی زودتر که Port Hope که شهر کوچکی بود رسیدم خواستم نزدیک ساحل بروم و ساحلی که گوگل مپز به من نشان داد بخشی از یک شرکت بود که کارگاهی در جلوی آن قرار داشت. کسی آنجا نبود و وار محوطه شدم و ماشین را پارک کردم. در کنار آب برای برطرف کردن انتظارم سنگ ها رو روی هم چیدم و کمی وقت گذراندم. در حین خارج شدن از محوطه دیدم که انگار متوجه حضور من شده بودند و در حال آمدن به محل پارک من بودند. و با نگاه سنگینی از جلوی آنها رد شدم. ابتدا فکر کردم که شرکت پتروشیمی یا صنایع شیمیایی است ولی بعد که کمی جستجو کردم انگار که یک شرکت تامین اورانیوم بود.  و نگاه سنگین آنها برایم قابل پذیرش است. خلاصه که ساعت 1 شد و به کافه ی گربه رفتم یک لاته گرفتم و بعد از امضای فرم حقوقی که مسئولیت اتفاقاتی مثل چنگ انداختن گربه ها و زخمی شدن مراجعین را از صاحب کافه سلب میکرد، وارد راهرویی شدم که اسم گربه هایی که در آنجا بوده اند یا هستند را روی دیوار نوشته بودند. در کافه دو نفر خانم در حال کار بودند که یکیشان روز اولش بود.  برایم جالب بود که برای گذران وقت خود به صورت داوطلبانه روزهایی را به اینجا می آیند. گربه های متنوعی در کافه بودند. بیشترشان بنا به طبیعت گربه ای شان در خواب بودند یکی از آنها به طرز دلگیری مستند حیات وحش و پرندگان را روی تلویزیون تماشا میکرد. بسیار با دقت به آن گربه بسیار فکر کردم و ب, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها